نام نبرد
در مورد علت نام گیری کوه احد، برخی میگویند به خاطر جدا بودن این کوه از سایر کوههای منطقه احد نامیده شد. و برخی معتقدند محمد بخاطر علاقه به توحید و اشاعه آن نام آن کوه را احد نامید.
تاریخ نبرد
تاریخنگاران مسلمان، زمان نبرد را روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجرت نوشتهاند؛ که برابر با ۲۳ مارس ۶۲۵ میلادیاست.
پیش از نبرد
پس از شکست خوردن بتپرستان قریش یسیش، ابوسفیان عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع کرد. ابوسفیان برای انتقام گرفتن از مسلمانان، از قبایل کنانه و ثقیف کمک خواست و سپاهی در حدود سههزار نفر از قبایل عرب فراهم شد. ،جبیر ابن مطعم نیز غلام خود وحشی را به هند دختر عتبه بخشید؛ هند پیمان بست که اگر وحشی حمزه پسر عبد المطلب را بکشد، او را آزاد خواهد کرد. ابوسفیان، خود رهبری جنگ را برعهده گرفت، فرماندهی سوارهنظام راست را به خالد پسر ولید و فرماندهی سوارهنظام چپ را به عکرمه پسر ابوجهل سپرد. پیادهنظام وسط را هند دختر عتبه فرماندهی میکرد.
عباس پسر عبد المطلب، عموی محمد، نامهای به محکد نوشت و در آن از آمادگی سپاه قریش در جنگ با مسلمانان نوشت. ابی ابن کعب، این نامه را در مسجد نبوی به محمد سپرد.
درباره شیوه جنگ در بین یاران پیامبر اسلام، دیدگاههای گوناگونی پیش آمد. برخی از انصار به همراه عبد الله ابن ابی طالب میخواستند در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند؛ اما جوانان محاجرین میخواستند سپاه مسلمانان مدینه را رها کرده و در بیرون شهر با دشمن روبهرو گردد. محمد نظریه دوم را پذیرفت و تصمیم گرفت سپاه از شهر بیرون رود.
سپاه اسلام از مدینه بیرون آمده و به نزدیکی شوط رسید. عبدالله بن ابی، با گروهی از همراهانش به مدینه بازگشت. محمد شب را در شبخان خوابید و محمد ابن مسلمه را به پاسداری واداشت. محمد دو دسته تیرانداز را روی تپهای استقرار بخشید و عبدالله ابن جبیر را فرمانده آنان قرار داد.
پیشامدهای نبرد
ابوعامر اوسی، که از پناهندگان به مکه بود، جنگ را آغاز کرد. در نبرد تن به تن،سهیل ابن عمرو بر ابوعامر، علی ابن ابی طالب(ع) بر طلحه ابن ابی طلحه و زبیر ابن عوام بر زید ابن سعاد پیروز شدند. سرانجام نبرد سوارهنظام پیش آمد؛ سرانجام همه پرچمداران سپاه قریش یکی پس از دیگری کشته شدند و تنها خالد پسر ولید و سربازانش در هنگامی که مسلمانان در حال جمعآوری غنایم بودند، به آنها حمله آوردند. عمره دختر علقمه وقتی وضع حمله سربازان خالد را مشاهده کرد، پرچم را به دست گرفتو و آن را بلند نمود و سپاهیان اطراف وی گرد آمدند. یکی از رزمندگان قریش به نام لبثی، مصعب ابن عمبر را کشت و اشاعه داد که محمد را کشتهاست. حمزه پسر عبد المطلب به زوبین وحشی از پای درآمد و کشته شد.
ابن اثیر در تاریخ خود می نویسد
محمد از هر طرف مورد هجوم دسته هایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دسته ای که به او حمله می آوردند علی به فرمان پیامبر به آنها حمله می برد و با کشتن بعضی از آنها موجبات تفرقشان را فراهم می کرد واین جریان چند بار در احد تکرار شد.به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد و ایثار علی را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان می دهد. محمد وحی را تصدیق کرد وگفت: «من از علی واو از من است » سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود:
«لاسیف الا ذوالفقار، ولا فتی الا علی ».
شمشیری چون ذوالفقار وجوانمردی همچون علی نیست.
ابن ابی الحدید جریان را تا حدی مشروحتر نقل کرده، می گوید:
دسته ای که برای کشتن محمد هجوم می آوردند پنجاه نفر بودند و علی در حالی که پیاده بود آنها را متفرق می ساخت.
در سخنرانی مشروحی که علی برای «راس الیهود» در محضر گروهی از اصحاب خود انجام داد به فداکاری خود چنین اشاره میکند:
هنگامی که ارتش قریش سیل آسا بر ما حمله کرد، انصار ومهاجرین راه خانه خود گرفتند. من با وجود هفتاد زخم از آن حضرت دفاع کردم.
سپس علی قبا را به کنار زد ودست روی مواضع زخم، که نشانه های آنها باقی بود، کشید. حتی به نقل «خصال» صدوق، علی در دفاع از محمد به قدری پافشاری وفداکاری کرد که شمشیر او شکست و محمد شمشیر خود را که ذوالفقار بود به وی مرحمت نمود تا به وسیله آن به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد.
ابن ابی الحدید می نویسد:
هنگامی که غالب یاران محمد پا به فرار نهادند فشار حمله دشمن به سوی او بالا گرفت. دسته ای از قبیله بنی کنانه وگروهی از قبیله بنی عبد مناف که در میان آنان چهار قهرمان نامور بود به سوی پیامبر هجوم آوردند. در این هنگام علی پروانه وار گرد وجود پیامبر می گشت واز نزدیک شدن دشمن به او جلوگیری می کرد. گروهی که تعداد آنان از پنجاه نفر تجاوز می کرد قصد جان پیامبر کردند وتنها حملات علی بود که آنان را متفرق می کرد. اما آنان باز در نقطه ای گرد می آمدند وحمله خود را از سر می گرفتند. در این حملات، آن چهار قهرمان وده نفر دیگر که اسامی آنان را تاریخ مشخص نکرده است کشته شدند. جبرئیل این فداکاری علی را به محمد تبریک گفت و پیامبر گفت: «علی از من و من از او هستم ».
در صحنه جنگهای گذشته پرچمدار از موقعیت بسیار بزرگی برخوردار بوده وپیوسته پرچم به دست افراد دلیر وتوانا واگذار می شده است.پایداری پرچمدار موجب دلگرمی جنگجویان دیگر بود وبرای جلوگیری از ضربه روحی به سربازان چند نفر به عنوان پرچمدار تعیین می شد تا اگر یکی کشته شود دیگری پرچم را به دست بگیرد.
قریش از شجاعت ودلاوری مسلمانان در نبرد بدر آگاه بود. از این رو، تعداد زیادی از دلاوران خود را به عنوان حامل پرچم معین کرده بود. نخستین کسی که مسئولیت پرچمداری قریش را به عهده داشت طلحة بن طلیحه بود. وی نخستین کسی بود که با ضربات علی از پای در آمد. پس از قتل او پرچم قریش را افراد زیر به نوبت به دست گرفتند وهمگی با ضربات علی از پای در آمدند:سعید بن طلحه، عثمان بن طلحه، شافع بن طلحه، حارث بن ابی طلحه، عزیز بن عثمان، عبد الله بن جمیله، ارطاة بن شراحبیل، صواب.
با کشته شدن این افراد، سپاه قریش پا به فرار گذارد واز این راه نخستین پیروزی مسلمانان با فداکاری علی به دست آمد.
مفید در ارشاد از صادق نقل می کند که پرچمداران قریش نه نفر بودند وهمگی، یکی پس از دیگری، به دست علی از پای در آمدند.
ابن هشام در سیره خود علاوه بر این افراد از افراد دیگری نام می برد که در حمله نخست با ضربات علی از پای در آمدند.
پس از نبرد
پس از پایان جنگ، دو سپاه از هم فاصله گرفتند. مسلمانان بیش از سه برابر اهل مکه کشته داده بودند. معروف است که هند دختر عتبه، جگر حمزه را درید و آن را به دندان گرفت و از آن گردنبند و گوشواره ساخت؛ به همین سبب هند در میان مسلمانان به جگرخوار مشهور شد.محمد بر کشتهشدگان احد نماز خواند و دستور داد نها را به خاک بسپارند.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: